سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شانس

نه از دوست شانس داشتیم

نه از عشق


[ یکشنبه 98/9/3 ] [ 3:51 عصر ] [ یگانه ] [ نظر ]

سکوت

چه سکوت سخته

وقتی دلت پر حرفه


[ یکشنبه 98/9/3 ] [ 3:33 عصر ] [ یگانه ] [ نظر ]

خدایا دمت گرم :(

خدایا دمت گرم هرچی ازت خواستم

برعکسش کردی:(


[ یکشنبه 98/9/3 ] [ 3:16 عصر ] [ یگانه ] [ نظر ]

پسر به دختر گفت

پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب

 احتیاج داشته باشی
اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام

وجودم تقدیمت کنم.
دختر لبخندی زد و گفت ممنونمتا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت..از پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت :میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو

قلبتو به من بدی و به خاطر من

خودتو فدا کنی..
ولی این بود اون حرفات..حتی برای

 دیدنم هم نیومدی...
شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم..

آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید...
چشمانش را باز کرد..دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت

نگران نباشید پیوند قلبتون با

موفقیت انجام شده.
شما باید استراحت کنید..درضمن این

نامه برای شماست..!
دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی

 پاکت دیده نمیشد.
بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:سلام عزیزم.الان که این نامه رو

میخونی من در قلب تو زنده ام.
از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم

 چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری

که قلبمو بهت بدم..
پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم..

امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.

(عاشقتم تا بینهایت)
دختر نمیتوانست باور کند..اون این

کارو کرده بود..اون قلبشو به

دختر داده بود..
آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های

اشک روی صورتش جاری شد..
و به خودش گفت :
چرا هیچوقت حرفاشو باور نکردم!!! 


[ شنبه 98/9/2 ] [ 8:5 عصر ] [ یگانه ] [ نظر ]

ببخشید

عشق


[ شنبه 98/9/2 ] [ 6:36 عصر ] [ یگانه ] [ نظر ]

متنفرم

عشق


[ شنبه 98/9/2 ] [ 6:36 عصر ] [ یگانه ] [ نظر ]

دیوار

بـَعضیا مـِثله 

ایــن دیواراے تازه رنــــگ شــُده مـےمونــن

فــَقط هستــن ولـے نمیشه بـِهشون تکیه کرد !! 


[ شنبه 98/9/2 ] [ 1:41 عصر ] [ یگانه ] [ نظر ]

شله زرد

? بعــــضیـــا ? 
•? مـــثــه شـله زرد میـمـــوننـــ ?• 
? تــا یکـی از مـــا ? 
? خوشـگل تــر میبــبینــن ? 
? شلــ میـشنـ 
? تـا مچـشونـو میـیگیــری ? 
? زرد میــشــن ? 
? او نجــاس کهــ بـاید ? 
? رو پیـشونیـشــونــ نــوشـت: ? 
یــا علی ? 


[ شنبه 98/9/2 ] [ 1:40 عصر ] [ یگانه ] [ نظر ]

حالم

حالَـــــــم بِــــهم میــــخــوره

از حالَــــــــم....

وقـــتی که هــَــمــه فکر میکنــن

شـادَمــو,,,,,

فقـــَـط تو خَـلوَت میپیــچه

صِدای نالَـــــــم


[ شنبه 98/9/2 ] [ 1:39 عصر ] [ یگانه ] [ نظر ]

تباهی

 

دنیا پر از تباهی است !

نه به خاطر وجود آدم های بد !

بلکه به خاطر سکوت آدم های خوب . . . !

 

 

 


[ شنبه 98/9/2 ] [ 1:38 عصر ] [ یگانه ] [ نظر ]
<   <<   16   17   18      >