سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دختر که باشی

 

دختــــــرکه باشی .. دلت زود میگیره

 


از عالم و آدم ، وقتی یه حرف درشت بشنوی


وقتی دو رویی ببینی ، وقتی دروغ بشنوی ، وقتی خر فرض بشی .

دختــــــــرکه باشی ..قلبت زود میشکنه

 


از بودنایی که بوی موندن نمیدن ، از آدمایی که بودی آدمیت نمیدن ،


از دستایی ک بوی امنیت نمیدن.

دختـــــــر که باشی .. دلت تنگ میشه

 


واسه خاطرات دور دستی ک ته ذهنت شنا میکنن و نا خوداگاه غرقشون میشی ،



و هیچکس حال اونموقعت رو نمیفهمه مگه اینکه دنیای دخترونه


رو حس کرده باشه

دختـــــــر که باشی .. زود بغض میکنی

 




بغضی که خفت میکنه ، وقتی نتونی ، نشه ، نذارن ، ک بیرون بریزی


حرفایی ک تو دلت سنگینی میکنه

دختـــــــرکه باشی .. زود پیر میشی

 



از بعضی ادما .. بعضی اتفاقا .. بعضی دردا .. بعضی حرفا

دختـــــــر که باشی .. تنها رفیقت .. تنها حامیت .. دلسوزت



و تنها کسی ک دستش ، آغوشش بوی امنیت میده پدرته

دختـــــــر که باشی .. میدونی و میفهمی

 



اکثر آدمایی که دور و برت پرسه میزنن گرگن .. دروغن




اگه یه ذره مهربون باشی .. اگه یه ذره دختر باشی .. نابودت میکنن

دختـــــــر که باشی .. حتی اگه خیلیم ب خودت افتخار کنی ،


یه جاهایی خسته میشی از دختر بودنت ، گاهی حتی از بودنت ..

دختـــــــر که باشی .. برای همیشه دختری.

 


نمیتونی ادای ادمای بی تفاوت رو در بیاری ،


نمیتونی متنفر بشی ، نمیتونی تلافی کنی ، نمیتونی زمخت بشی ،

نمیتونی دختـــــــر نباشی!

کاشکی یه روزی می شد ... که هیچ دختری دیگه دختـــــــرنباشه

 



شاید ادما حرمتِ وجود دختــــــرُ درک میکردن



وقتی لطافتِ وجود دختر براشون بشه حســـرت .. وقتی نباشی..



اونموقع دنیا تازه میفهمه چی کَــــــمداره...


 


[ یکشنبه 98/9/3 ] [ 6:35 عصر ] [ یگانه ] [ نظر ]

خستم

خستم از این زندان که نامش زندگیست


[ یکشنبه 98/9/3 ] [ 6:31 عصر ] [ یگانه ] [ نظر ]

دوست

 

دلم واسه اون دبستان تنگ شده  

که وقتی تنها تو گوشه حیاط مدرسه وایسادی  

یه نفر میومد بهت میگفت: 

میای با هم دوست بشیم..!!

 

 


[ یکشنبه 98/9/3 ] [ 6:29 عصر ] [ یگانه ] [ نظر ]

دیگه مهم نیستی

به جون چشــــــــــمات

دیگه مهم نیـــــــــستی


[ یکشنبه 98/9/3 ] [ 5:45 عصر ] [ یگانه ] [ نظر ]

هیچوقت

هیچوقت زندانی گذشته ی خودت نباش

گذشته فقط درس بود نه حبس ابد


[ یکشنبه 98/9/3 ] [ 5:41 عصر ] [ یگانه ] [ نظر ]

متاسفانه

متاسفانه  دل ادمیزاد انقدر بیشعوره

که حتی برا ادمای اشتباه هم تنگ میشه


[ یکشنبه 98/9/3 ] [ 5:33 عصر ] [ یگانه ] [ نظر ]

اعصاب

از وقتی یادمه اعصاب نداشتم


[ یکشنبه 98/9/3 ] [ 5:32 عصر ] [ یگانه ] [ نظر ]

غرور

غرورشو که شکستی 

دیگه توقع نداشته باش مث قبل عاشقت باشه


[ یکشنبه 98/9/3 ] [ 5:27 عصر ] [ یگانه ] [ نظر ]

رفیق

ما خراب رفیق بودیم

غافل از اینکه رفیق تو فکر خراب کردن ما


[ یکشنبه 98/9/3 ] [ 5:26 عصر ] [ یگانه ] [ نظر ]

خدایا

خدایا من کسایی رو تو زندگیم راه دادم

که حضرت نوح تو کشتیش راه نمیداد


[ یکشنبه 98/9/3 ] [ 5:25 عصر ] [ یگانه ] [ نظر ]
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >