سفارش تبلیغ
صبا ویژن

از یه جایی به بعد

از یه جایی به بعددیگه اون آدمِ سابق نیستی دیگه چیزی خیلی خوش حالت نمیکنه و همینطور ناراحت ...خونسـرد میشی اما به اتفاقای اطرافت واکنشی رو نشون میدی که بقیه دوست دارن ببینن !چون باید طبیعی باشی .. !مثل بقیه ...
شاید به مرورِ زمان دیگه یادت نیاد کجا بود که سیمِ "قرمـز" احساستو بریدی یا کجا قیدشو زدی !تنها چیزی که یادت میاد اینه که این نبودی ...اما کم کم منِ قبلی رو هم یادت میره ..تو میمونی و منی که قرار نبود این باشه !قرار نبود بشکنه ، بیفته !و هزارتا قرار نبود های دیگه ...
هر روز تلاش میکنی که خوب باشی ادامه بدی بخندی عادی باشی ...به ظاهر همه ی اینا درست پیش میرهاما باطنت داره بیشتر فرو میره ...مهم نیست چقدر دست و پا میزنه .. میره پایین اونوقت میفهمی که از درون مردن یعنی چی !هر کی حالتو میپرسه میگی : به ظاهر زندگی خوبه ..اما توو دلت میگی : تو که تووشو نمیبینی .. !به اول ماجرا فکر میکنی به اینکه چطور شد به اینجا رسیدی !اما هیچی نیست ..حتی با خودت میگی ، من که خوبم !انقد توو نقشت فرو رفتی که دیگه خودتم باورت میشه که خوبی ...آره خب ..یه نگاه به خودت بندازهممون خوبیم ..


[ پنج شنبه 98/9/14 ] [ 4:14 عصر ] [ یگانه ] [ نظر ]