سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلم گرفته

 

دلم گرفته . . .

مثل هوای ابری شهری خاموش

دلم تنگ است . . .

مثل آسمان بی ستاره شبی زمستانی

حال دلم خوب نیست . . .

ای آرام جان لحظه لحظه های تنهایی

بیا تا کمی با تو صحبت کنم

این روزها . . .

خسته و بی حوصه ام

دستم دل به دل نوشتن نمی دهد

در گیرم . . .

با خودم، با دنیا، با سرنوشت، با قسمت

با آدم هایی که خود را انسان می خوانند

اما بویی از انسانیت نبرده اند . . .

با دوستی هایی که رنگ باخته اند

با مهربانی هایی که پر پر شده اند

با عشق هایی که در این زمانه ی بی رحم

احساست را نادیده انگاشته اند

قلبت را شکسته اند

صداقت ها و وفاداری هایت را به هیچ گرفته اند

و اعتماد را زیر سوال برده اند

این روزها . . .

نه حوصله ی دوست داشتن دارم

نه می خواهم کسی دوستم داشته باشد

این روزها سردم . . .

مثل دی، مثل بهمن، مثل اسفند

مثل این زمستان

احساسم یخ زده

آرزوهایم قندیل بسته

امیدم زیر بهمن سرد احساساتم دفن شده

نه به آمدنی دل خوشم

و نه از رفتنی غمگین

این روزها پر از سکوتم

سکوتی پر از فریاد

امروز این سکوت پر فریاد را

این آه ها را

این درد و دل ها را

آورده ام پیش تو

تویی که در کتاب آسمانی ات

نوشته ای

"قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ"

بگو اوست خدای یگانه . . .

پس می گویم به تو

ای خدایی که همچون منی

تنهایی هایت را فریاد می کشی

می خوانمت به نام

پس بشنو آه های این دل شکسته و خسته را

و اجابت کن "اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ" را

هدایت کن مرا

به همان راهی که برایم بهترین است

راهی که برسد به آغوش تو

خسته ام ... خسته . . .



 


[ دوشنبه 98/8/6 ] [ 5:5 عصر ] [ یگانه ] [ نظر ]