دلتنگش شدم....
دلتنگش شدم
چشمانم را بستم
او را از میان خاطرهها بیرون آوردم
در میان آغوشم تصورش کردم
لبخندی بر لبم بود
قطره اشکی از گوشه چشمم جاری شد.
[ جمعه 99/9/14 ] [ 8:3 عصر ] [ یگانه ]
[ نظر
]
دلتنگش شدم
چشمانم را بستم
او را از میان خاطرهها بیرون آوردم
در میان آغوشم تصورش کردم
لبخندی بر لبم بود
قطره اشکی از گوشه چشمم جاری شد.