حکایت من
حکایت من...
حکایت کسی بودکه عاشق دریابوداماقایقی نداشت...
دلباخته سفر بود اما همسفر نداشت...
حکایت کسی بود که زجر کشید اما ضجه نزد...
زخم داشت اما ننالید...
گریه کرد اما اشک نریخت...
حکایت من حکایت کسی بود که...
پرازفریاد بوداماسکوت کرد
تاهمه ی صداهارابشنود...
[ سه شنبه 99/8/13 ] [ 3:12 عصر ] [ یگانه ]
[ نظر
]