alloutoflove
[ سه شنبه 98/1/6 ] [ 8:53 عصر ] [ یگانه ]
[ نظر
]
+ چرا فراموشش نمیکنی؟
_ چه توقعی داری لامصب زندگیم بود
خدایا من که غصه هامو سر وقت میخورم
پس چرا دردام تموم نمیشه
به سلامتی کتاب سرنوشت که برای
هرکسی چیزی نوشت نوبت ما که رسید
قلم افتاد و هیچ ننوشت گفت:
تو باش اسیر سرنوشت
خدایا کمکم کن
میدونم بنده گناه کار توام
ولی خودت میدونی
جز تو امیدی ندارم
خودم را دوست دارم
همه جا همراهم بوده.....
یکبار هم نگفت حاضر نیستم با تو بیایم
آمد و هیچ نگفت
حرف نزد،من گفتم و او شنید
رنجش دادم تحمل کرد
خودم را سخت دوست دارم
قربون خدا برم وقتی منو آفرید
به فرشته هاش گفت
این هرچی خواست نشه