منمـ اونـ دختریـ کهـ بهـ سختـ ترینـ مشکلاتشـ خندید ولیـ روحشـ داغونـ شد...
منمـ اونـ دختریـ کهـ شبا با آهنگـ غمگینـ و چشمایـ تر میـ خوابهـ...
منمـ اونـ دختریـ کهـ همیشهـ بهـ خاطر سادگیشـ ضربهـ خورد ولیـ هنوزمـ آدمـ نشدهـ...
منمـ اونـ دختریـ کهـ وقتیـ میـ خندهـ بقیهـ میگنـ خوشـ بهـ حالشـ هیچـ دردیـ ندارهـ...
منمـ اونـ دختریـ کهـ حالشو فقطـ خــدا میـ دونهـ...
خدایـــا! همیشهـ ازتـ میـ خواستمـ یهـ چیزیـ بهمـ بدیـ
اما الانـ ازتـ میـ خوامـ یهـ چیزیـ ازمـ بگیریـ
یا سادگیمـ(حماقـــت)
یا جونمـ...
(ولی مطمئنم مثل همون چیزایی که ندادی، اینا رو هم نمی گیری..)
هنوز حس می کنم بدتر از این هم خواهد شد
روزی می رسد حسرت امروزمان را می خوریم
احساس بدی ست
دنیا روز به روز سنگدل تر می شود...
امشب دل منم مثل دل اسمون گرفته...
اسمونم مثل من غصه داره...
خوبه که اسمون هست
که به شونش تکیه کنم و گریه کنم
خسته ام
.. از این همه تلاش
.. از این همه جنگیدن برای زندگی کردن .. برای خوب زندگی کردن
.. ساده زندگی کردن
.. برای بودن .. برای خوب بودن
.. احساس آدمی رو دارم که توی آتیشه .. اگه بمونه توی آتیش میسوزه
.. اما دیگه توان فرار کردن از آتیش رو هم نداره
.. انگار این زندگی و این دنیا اصلا قصد نداره روی خوبش رو هم به من نشون بده
.. یا این زندگی داره خیلی به من سخت میگیره
.. یا من خیلی سخت گرفتم این زندگی رو
.. هر چی که هست
.. از وقتی یادم میاد ..دارم تلاش میکنم برای رام کردن زندگی .. دارم میجنگم
.. خسته شدم از این همه جنگ
.. دلم یه آرامش همیشگی میخواد
.. یه خواب ابدی
اخه بابا این چ دنیایی که....
نویسندش هروقت هرکی بخواد میاره
هر کیا بخواد میبره...
هر بلایی میخواد سر هرکی میاره
یکیا سفید بخت میکنه
ده تا رو سیاه بخت
من این دنیارو دوس ندارم
من نویسندش دوس ندارم
یع جور دیگ باید نوشت قصه هاش:)