سفارش تبلیغ
صبا ویژن

:)

عشقمون دیگه نابود شد

افتاد زمین و

ریشش سوخت :)


[ سه شنبه 99/8/13 ] [ 3:38 عصر ] [ یگانه ] [ نظر ]

بی معرفت

 

خدایا....

خدایا........

خدایا........

خدایا..........

خدایا...........

خدایا............

این حق من بود؟؟؟؟؟


خدایا دیگه بهت امید ندارم... اصلا غلط بکنم که دیگه چیزی ازت بخوام...


کم قسمت دادم... کم فاطمه زهرا رو آوردم وسط و تو رو به اون قسم دادم.. کم التماست کردم که مال من بمونه...


حالا چی شد.. کو.. کجاست.. چرا من ندارمش...؟ بی رحم چرا من ندارمت...؟


وااااااای خدایا دلم داره می ترکه...


خدایا  تو هم برو... تو که منو فراموش کردی.. چرا من باید به تو فکر کنم..


خدایا دیگه نمیخامت... خدایا ازم گرفتیش.. بیا جون منو هم بگیر... تو که هر وقت بخوای میتونی بگیری.. بیا راحتم کن...


این همه التماست کردم که بمونه ولی چی شد.. جوابمو دادی.. کو اون لطفی که میگفتی داری... چرا واسه من نیست.. چرا این همه رنج باید سر من بیاد..


اصلا اون بالا که نشستی دردمو میفهمی.. داری میبینی که چه جور دارم آب میشم..


چکار کرده بودم به درگاهت که ایجوری حقم رو گذاشتی کف دستم...


اصلا چرا نمیایی که مردونه باهات حرف بزنم...


چرا نمیایی که قلبمو زخمیمو بهت نشون بدم.. بهت بگم بیا.. ازم گرفتیش.. حالا زجر کشیدنم رو ببین...


پس کو خداییت.. دیگه باید چکار میکردم که ازم نگیریش..


خداااااااااااااا خودت که شاهد بودی همه زندگیم اون بود..


حالا واسه چی دارم باز نفس میکشم...


بیا جونمو بگیر.. دیگه خسته شدم از زندگی لعنتی که منو توش غرق کردی.. بیا جون منو بگیر و زندگیمو به یکی دیگه بده..


نخواستم توی این دنیای لعنتی زندگی کنم...


نخواستم که دیگه نفس بکشم.. اصلا تو چه میدونی عشق یعنی چی..


چی بهت گفتم.. گفتم هیچی نمیخام.. چشمام خواب نمیخاد.. قلبم آرامش نمیخاد.. اصلا سلامتیمو بگیر ولی اونو واسه من بزار...داد زدم گفتم عاشقشم... چرا ازم گرفتیش..


ازت گله دارم.. بگو وقتی ازت شکایت دارم کجا باید ببرم...

یکی بهم بگه چرا این خدا اینکارو با من کرد...


اصلا اگه میخاستی دوباره ازم بگیریش چرا برش گردونی.. حالا خیالت راحت شد...


بیا.. لذت ببر از نابود شدنم... کیف کن که داغونم کردی...


خدا که منو فراموش کرده شما بگید دردمو به کی بگم..


شما بگین این بغض لعنتی رو کجا برم بشکونمش..


شما بگید کجا برم شکایت کنم از نامردیش...


تو که خدایی.. تو که میگفتی اگه ازم بخواین بهتون میدم.. حالا چرا ترکم کردی.. هااااااااا


 


[ سه شنبه 99/8/13 ] [ 3:25 عصر ] [ یگانه ] [ نظر ]

حکایت من

 

حکایت من...

حکایت کسی بودکه عاشق دریابوداماقایقی نداشت...

دلباخته سفر بود اما همسفر نداشت...

حکایت کسی بود که زجر کشید اما ضجه نزد...

زخم داشت اما ننالید...

گریه کرد اما اشک نریخت...

حکایت من حکایت کسی بود که...

پرازفریاد بوداماسکوت کرد

تاهمه ی صداهارابشنود...


 


[ سه شنبه 99/8/13 ] [ 3:12 عصر ] [ یگانه ] [ نظر ]

خدایا

گاهی فکر میکنم ک کاش آدم اراده میکرد و



میــــــــــــــمرد.......


الان اراده مردن رو دارم خدا جوونمو بگیر خ لاص.........


نمیخوام غم بنویسم اما واقعا دیگه نمیدونم چ راهی رو باید برم


خدا یا راه نشونم بده یا بگیر این جونو راحت شم....


خدا دعاهای من اثر ناره؟


باشه اشکال نداره


نمیخوام اینجا بمونم و ببینم دعاهام اصن برات ارزشی نداره گریه هام ارزش نداره


خددا ارزش داره؟پس دعامو مستجاب کن


خدا ارزش نداره همین الان منو بنداز جهنم میدونم جهنم بهتر این دنیای مسخره منه


کاش دستم میشکست و هیچوقت نمی اومدم توی این نت لعنتی لعنت ب خودم لعنت ب این دنیا لعنت لعنت


ی مدت نمیام شایدم اصن نیام


دلم یکم مرگ میخواد سراغ دارین آدرس بدین لطفا


 


[ سه شنبه 99/8/13 ] [ 3:10 عصر ] [ یگانه ] [ نظر ]

:)

 

وقتی عاشق شدم و مامانم نفهمید عاشق کی :)

وقتی پِلی لیستم پر آهنگای غمگین شد و مامانم نفهمید :)

وقتی بغض کردم و مامانم نفهمید چمه :)

وقتی موهام کوتاه شد و مامانم نفهمید چرا :)

وقتی غذا نخوردم و مامانم نفهمید چرا اشتها ندارم :)

وقتی درسم اُفت کرد و مامانم فقط سرکوفت زد :)

وقتی خندیدم و مامانم نفهمید قبلش5ساعت گریه کردم :)

وقتی تو اتاقم موند و مامانم فک کرد درس دارم :)

وقتی16ساعت خوابیدم و مامانم فک کرد خستم :)

وقتی زار زدم و مامانم نشنید :)

وقتی مُردم و مامانم منو زنده دید :)

فهمیدم مامانا ، هیچیو از چشمای بچه هاشون نمیخونن!


 


[ دوشنبه 99/8/12 ] [ 11:22 صبح ] [ یگانه ] [ نظر ]
<   <<   6   7   8   9